جدول جو
جدول جو

معنی نیکی نما - جستجوی لغت در جدول جو

نیکی نما(رَ)
نیکی نمای. رجوع به نیکی نمای شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از گیتی نما
تصویر گیتی نما
جهان نما، نشان دهندۀ جهان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نیک نام
تصویر نیک نام
کسی که نامش به نیکویی برده شود، خوش نام
فرهنگ فارسی عمید
(رَ رَ / رُو)
نیکوکار. محسن:
گرامیش کردن سزاوار هست
که نیکی نمای است و یزدان پرست.
فردوسی.
نیکی نمای بد نتوان نمودن. (منتخب قابوسنامه ص 14) ، دال به خیر و صلاح. ناصح خیرخواه
لغت نامه دهخدا
(اَ کا)
نشان دهنده بینی. نمایان کننده بینی، آینه ای که طبیب بدان درون بینی نگرد. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(حَ بِ)
نمایان کننده گیتی. که گیتی در او نماید. رجوع به گیتی نمای شود.
- آینۀگیتی نما، آینۀ اسکندری:
به سعی ای آهنین دل مدتی باری بکش کآهن
به سعی آیینۀ گیتی نما و جام جم گردد.
سعدی.
- جام گیتی نما:
گنج در آستین و کیسه تهی
جام گیتی نما و خاک رهیم.
حافظ.
رجوع به جام گیتی نمای شود
لغت نامه دهخدا
(گُ)
خوش نیت. نیک اندیش. دارای حسن ظن. مقابل بدگمان و سؤظنی:
شه نامبردار نیکی گمان
نشست از بر زین سپیده دمان.
فردوسی.
که با کیست زاین گونه تیر و کمان
بداندیش یا مرد نیکی گمان.
فردوسی.
چنین گفت کز گردش آسمان
نیابد گذر مرد نیکی گمان.
فردوسی.
، خیرخواه. خیراندیش:
که ما زنده اندر زمان توایم
به هر کارنیکی گمان توایم.
فردوسی
لغت نامه دهخدا
(رَ مَ / مِ)
نیکونمای. رجوع به نیکونمای شود
لغت نامه دهخدا
مشهور و معروف به خوبی و بزرگواری، آنکه نام وی را به نیکویی می برند، (ناظم الاطباء)، شهره به خوبی، نامی، نام آور، خوش نام:
از این دخت مهراب و از پور سام
گوی پرمنش زاید و نیک نام،
فردوسی،
جهاندار داند که دستان سام
بزرگ است و با دانش و نیک نام،
فردوسی،
همه نیک نامید تا جاودان
بمانید با فرۀ موبدان،
فردوسی،
ای نیک نام ای نیک خوی ای نیک دل ای نیک روی
ای پاک اصل ای پاک رای ای پاک طبع ای پاک دین،
فرخی،
داری از رسم و ره و سان ملوک نیک نام
حصه و حظ و نصیب و قسم و بخش و بهر و تیر،
سوزنی،
زنده کند پدر را فرزند نیک نام
نام پدر تو از پسر خویش زنده دار،
سوزنی،
بدین نیکی آرندم از دشت و رود
زنیکان و از نیک نامان درود،
نظامی،
چو بیند نیک عهد و نیک نامت
ز من خواهد به آیینی تمامت،
نظامی،
نکوسیرتی بی تکلف برون
به از نیک نام خراب اندرون،
سعدی،
رفیقی که شد غایب ای نیک نام
دو چیز است از او بر رفیقان حرام،
سعدی،
هم از حسن تدبیر و رای تمام
به آهستگی گفتش ای نیک نام،
سعدی،
ساقی شکردهان و مطرب شیرین سخن
هم نشینی نیک کردار و ندیمی نیک نام،
حافظ،
دوستداران دوست کامند و حریفان باادب
پیشکاران نیک نام و صف نشینان نیک خواه،
حافظ،
عمری است تا من در طلب هر روز گامی می زنم
دست شفاعت هر زمان در نیک نامی می زنم،
حافظ،
- نیک نام شدن، به خوبی شهرت یافتن، به نیکی مشهور و معروف گشتن:
نیک نام از صحبت نیکان شوی
همچو از پیغمبر تازی بلال،
ناصرخسرو،
- نیک نام کردن، به خوبی معروف ساختن:
که کردی مرا زاین جهان نیک نام
بدین خوب چهره شدم شادکام،
فردوسی
لغت نامه دهخدا
تصویری از پیکر نما
تصویر پیکر نما
نشان دهنده پیکر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گیتی نما
تصویر گیتی نما
نمایان دهنده گیتی، جام گیتی نما
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نیکی گمان
تصویر نیکی گمان
دارای حسن ظن: (چنین گفت کز گردش آسمان نیابد گذر مرد نیکی گمان)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نیکو نام
تصویر نیکو نام
آنکه نامش بخوبی مشهور است: خوش نام
فرهنگ لغت هوشیار
نام دیوان اسپهبد مرزبانبن رستم بن شروین پریم
فرهنگ گویش مازندرانی